سال 1917؛ جنگ جهانی اول به اوج خود رسیده است. در این بحبوحه، یک سرباز انگلیسی به نام اسکافیلد (با بازی جرج مکای) ماموریت مییابد تا به همراه یک سرباز دیگر به نام بلیک (با نقشآفرینی دین-چارلز چپمن) از خط مقدمه جبهه عبور کند و پیامی را به یک گروهان دیگر برساند. اسکافیلد، در مسیر خود با یک ساختمان ویرانشده در روستایی فرانسوی روبرو میشود. در میان شعلههای آتش و لرزههای ایجادشده ناشی از بمباران، او در یک اتاق تاریک با زنی جوان (با بازی کلیر دوبروک) روبرو میشود که از ترس پنهان شده است.
آنها با حرکات بدن و زمزمه ارتباط برقرار میکنند؛ زن جوان میبیند که اسکات زخمی شده و از درد به لرزه افتاده است. تماشاگر با دیدن این صحنه، حسی عجیب و شاید سورئال را تجربه میکند: لحظه زودگذر خوشی در مکانی اشباعشده از مرگ. برای مخاطب، این یک وقفه ظریف در داستانی تاریک و خشن است؛ برای اسکافیلد، این لحظه یک استراحت کوتاه است اما هیچ راهی برای فرار از جهنمی که به پا شده وجود ندارد و حتی نشانهای از فروکش کردن شعلههای جنگ دیده نمیشود.
ادامه مطلب ...