یکی از نکات غریب در مورد کارهای فلینی افکار خود او بود. فلینی خود بر این باور بود که بزرگترین دستاوردهای او در آغاز دوران کاریاش به عنوان کارگردان بوده و حس میکرد که پس از آن هنر خود را به خاطر دروننگری رها کرده است. دیگر از نئورئالیسم آثار او مانند «جاده» (La Strada) خبری نبود و جای آن را رویاهای نیمه زندگینامهای مانند «زندگی شیرین» (La Dolce Vita)، «هشت و نیم» (۸½) و «آمارکود» (Amarcord) گرفته بود.
به گفته خود فلینی آثار او با گذشت زمان بدتر و ضعیفتر میشد و به درون ذهنیت مسیحی و جنسی خود او رخنه میکرد. جالب این است که این ادعا را از خود کارگردان بشنویم، زیرا چیزی که الان سبک فلینیوار فیلمسازی میدانیم در واقع رویاهای فانتزی زندگی شخصی خود او بودند. اولین آثار او از نئورئالیسم ایتالیایی الهام گرفته شده، اما واقعیت موجود در آنها از قدرتشان کاسته بود. برگ برنده واقعی فلینی این بود که قدرت واقعی سینما را درک کرد و تصاویر رویایی را بر هر چیز دیگری ترجیح داد، زیرا تصویر آن چیزی است که به یک فیلم برتری هنریاش را نسبت به دیگر فرمهای هنری به آن میبخشد.
«زندگی شیرین» تصویری از زندگی شیرین خودش بود، «هشت و نیم» نیز آنچنان به زندگی شخصی او شبیه بود که شخصیت اصلی فیلم از خود او الهام گرفته شده بود و «آرماکورد» نیز تعمقی در خاطرات او از دوران کودکیاش. فلینی هنرمندی تصویرساز، سخنرانی با اخطارهایی در مورد عقاید مذهبی و نویسنده زندگی شخصی خود بود.
فدریکو فلینی (ایتالیایی: Federico Fellini; زاده ۲۰ ژانویه ۱۹۲۰ – درگذشته ۳۱ اکتبر ۱۹۹۳) فیلمنامهنویس و کارگردان فیلم ایتالیایی بود. وی یکی از نامداران سینمای ایتالیا است که برای شیوهٔ ویژهاش در آمیزش انگارههای رویاگون و فراهنگام بارز شدهاست. ارجمندترین فیلم او، هشت و نیم با بازی مارچلو ماستریانی است. هشت و نیم برنده دو جایزه اسکار بهترین فیلم خارجی (غیر انگلیسی زبان) و بهترین طراحی لباس (برای فیلمهای سیاه و سفید) در سال ۱۹۶۳ شد.
در ۱۹۴۵ فابریزی فلینی را به کارگردان نامدار و ارجمند روبرتو روسلینی شناساند. روسیلینی او را در نوشتن فیلمنامهای از کارزار سربازان زیرزمینی ایتالیا در برابر نیروهای آلمان نازی، به نام رم شهر بی دفاع به یاری گرفت و همچنین او را به دستیار کارگردانی برگزید و این فیلمی بارز در سبک نئورئالیسم بود. در ۱۹۴۸ روبرتو روسلینی فیلم «شیدایی» را کارگردانی کرد که بخشی از آن بر پایه داستانی از فلینی به نام معجزه بود که موضوعش دربارهٔ زنی روستایی (به بازیگری آنا مانیانی)است که میپندارد ولگردی که او را آبستن نموده (به بازیگری فلینی) سنت جوزف است و او را سرنوشت آنست که عیسی را بزاید و به جهان آورد. اگرچه معجزه از دید سبکشناسی فیلمی نئورئالیستی و ساختهٔ روسیلینی است ولی در آن اثر سبک رازناک فلینی مشخص است
در سال ۱۹۵۱ با راهنمایی آلبرتو لاچودا، فلینی نخستین کار سینمایی خود به نام روشناییهای واریته را کارگردانی کرد. این فیلم بررسی فشردهٔ درونی از زندگی بازیگران نمایش بود که آن را میتوان مقدمهای شگرف از شاهکارهای آینده او، با تأکید بر انگارههایی چون ماتم و تنهایی و افسردگی بهشمار آورد.
در سال ۱۹۵۲ شیخ سفید را کارگردانی میکند، که در آن جهان پوشالی و کم ژرفای ستارگان سینما را با تلخی به تصویر میکشد. گرچه این دو فیلم نخستین، تماشاگران چندانی نداشتند، ولی فیلم بعدی او ولگردها ستایش جهانیان را برانگیخت. فلینی در این فیلم دیدگاه خویش را به جهان دلزده و سرخورده و نابهنجار مردم طبقه متوسط شهرهای کوچک گسترش میدهد تا که رفتار آسیب زای جوانان آفت زده را ریشه کاوی کند.
اگرچه فیلمهای نخستین فلینی آشکارا در مایهٔ سبک نئورئالیستی کار شدهاند با این همه از همان آغاز دلبستگی و مهر او به شخصیتهای نابخرد و لولیوش مشخص است و میتوان مدعی شد که شیفتگی او به بیهودگی، کژهودگی و سبکسری نشان از سبک ویژهٔ او دارند.
س از فیلم کوتاه «بنگاه زناشویی» در سال ۱۹۵۳، فلینی فیلم جاده را در ۱۹۵۴ کارگردانی نمود که ستایش جهانی را برای او به عنوان یکی از برترین کارگردانهای سالهای پس از جنگ دوم جهانی به ارمغان آورد و جایزهٔ اسکار را برای بهترین فیلم غیر آمریکایی دریافت نمود. این فیلم بیاد ماندنی و تکان دهنده داستان دختر جوان پاک و سادهای (جولیتا ماسینا) را روایت میکند که از سوی خانوادهاش به گروهی از مردان نیرومند درشتخوی بازیگر سیرک فروخته میشود. این فیلم با بهکارگیری صحنههای سوررئال از سبک نئورئالیسم دوری میگرفت. «جاده» در سبک نمادین فلینی پیامآور رهسپاری دو دلباختهٔ همراه و ناهموار به سوی رستاخیز شان بود. موسیقی متن فیلم را نینو روتا ساخته بود که احساس نگارههای فیلم را دوچندان مینمود. همکاری روتا با فلینی تا هنگام مرگ روتا در ۱۹۷۹ ادامه داشت.
در ۱۹۵۵ فلینی «کلاهبردار» را ساخت که اگرچه ژرفای اندیشار «جاده» را نداشت ولی از پرداختی استادانه بهره میبردو داستان گروهی از خرده کلاهبرداران را به خوشوایی و هشیاری میپرداخت. «شبهای کابیریا» داستان افسونکنندهٔ زندگی یک روسپی (با بازی جولیتا ماسینا) بود، که فلینی را به عنوان کارگردانی واقعگرای احساساتی معرفی کرد.
در آغاز دههٔ ۱۹۶۰ فلینی دو شاهکار سینمایی خویش "زندگی شیرین"، و "هشت و نیم" ۸۱/۲ را به همراه کار کوتاه خویش در "بوکاچیو ۷۰"، Boccaccio 70 آفرید. "زندگی شیرین"، ساخته شده در ۱۹۶۰ یک فیلم سه ساعته، چشمانداز گسترده یی از زندگی جامعهٔ ایتالیایی را از دید یک روزنامهنویس هم هنگام (با بازی مارچلو ماسترویانی) نشان میداد. در این فیلم فلینی با بهکارگیری نمادهای دینی از دیدگاه ژزویتها، گندایه و آزردگیهای جنسی، بی شرمانگی و آدمکهای دیوگون دلبستگی خویش را به اینگونه داستانسرایی آشکار ساخت. او در بخش کوتاهش در "بوکاچیو ۷۰"، ساخته شده در ۱۹۶۲، گرههای روانی و پنداشتهای تنگرای مردی میانسال را به تصویر کشید و این پیشدرآمد شاهکار ارزندهاش "هشت و نیم"، ساخته شده در ۱۹۶۳ بود که در آن فلینی زیرکانه، مشکل خود را در گزینش موضوعی برای فیلم تازهاش به فیلم برمیگرداند و بنابراین دستمایه "هشت و نیم" پژوهش در مشکل کارگردانی مشهور است که نمیداند برای فیلم آیندهٔ خود چه موضوعی را برگزیند. مارچلو ماسترویانی در نقش کارگردان، بازیگر نخست این فیلم بود. نام "هشت و نیم" گواه آن بود که تا آن هنگام فلینی هفت و نیم فیلم ساخته بود و این تازهترین فیلم شمارهٔ هشت و نیم بود—پیداست که او فیلمهای کوتاهش را نیمه فیلم در میشمرد. هشت و نیم برای فلینی اسکار دیگری را به ارمغان آورد.
نخستین فیلم رنگی فلینی "جولیتای ارواح" در سال ۱۹۶۵ تلاشی بود پیشرفته در هنگام، و از این روی ارج ناگرفته. این فیلم به پژوهش در زندگی همسرش جولیتا ماسینا میپردازد که در این هنگام از اوج هنری به پایین افتاده و با سختیهایی در زندگی گریبانگیر ست. جولیتا ماسینا خود بازی نخست فیلم را به گمار میگیرد. فلینی در این فیلم برداشتی فمینیستی دارد ولی منتقدان فیلم بر درونگرایی او خرده گرفتند، و از این فیلم استقبال چندانی نکردند.
«ساتیریکون فلینی» ساخته شده در ۱۹۶۹ را بسیاری، از بازکاوان آژدهٔ اوج کارهای او میدانند. «ساتیریکون فلینی اقتباسی از داستانی به همین نام از تیتوس پترونیوس آربیتر است. واژهٔ ساتیریکون لغت لاتینیزه Satyr به معنای دیر شهوتران میباشد و اگر همین Satyr را به صورت Satiric بنویسیم معنایش اثر هجوآلود و انتقادی خواهد بود و ساتیریکون فلینی واجد این هر دو معناست.»[۱۱] در «ساتیریکون» و «جولیتای اشباح» فلینی از داستانگویی درمسیری مستقیم سر باز زد. به ویژه ساتیریکون آمیزهای است در هم از انگارههای مالیخولیایی. سرشار از انگارهای زشت و اندامهای برهنه در دشوارگی با زیبایی. او این شیوهٔ نا به آهنگ را که تهی از مردمی و به دور از آشاوانی و زیبایی چشماندازهای فیلمهای پیشیناش بود در دو فیلم دیگر خود «دلقکها»، ۱۹۷۰ و رم فلینی در ۱۹۷۲ دنبالهگیری کرد.
بیاد میآرم Amarcord فرجام فیلمهای ارزندهٔ او بود که نشان از بازگشت او به طبیعت مردمی و دوستی بود. او در این فیلم با مهربانی ری مینی روزگاران خردسالی را یاد میکند و همهٔ فیلم از نوشخندی سازگار و آسوده پر بارست. ابن فیلم جایزه اسکاری دیگر را به عنوان بهترین فیلم بیگانه دریافت میکند.
پس از «بیاد میآرم» فیلمهای فلینی آن تازگی و طراوت پیشین را نداشت. بازکاوان فیلمهای او را بهخودشیفته و سرد مییافتند و چنین مینمود که او دیگر چیزی برای گفتن نداشت. «کازانوای فلینی»، ساخته شده در ۱۹۷۶ نمونهٔ بارزی از این رده بود. اگرچه فیلم بعدی او «و کشتی به راهش ادامه میدهد»، ساخته شده در ۱۹۸۴ نیز همین کمبود را نشان میداد با این همه هنوز یادمان شیفتگی او برای آفرینش هم آغوشیهایی پرچاشنی و رنگآمیز برجای مانده بود. جینجر و فرد در ۱۹۸۶ با بازی ماسترویانی و مسینا در انگارهٔ دو رقاص پیر به همین گونه با خردهگیری رویاروی شد.
او در ۱۹۸۷ فیلم مصاحبه را چون کارنامهٔ هنری خویش به فیلم آورد. «مصاحبه» فیلمی در درون فیلم بود که در چارچوبی فرا شدا یادآور کارهای گذشته او بود. در همان هنگام که بر پایهٔ داستان فیلم، فلینی برآنست که آمریکای کافکا را به پرده آورد یک گروه فیلمساز ژاپنی از هر جنبش او فیلم میگیرند این ساختار به او پروا میدهد تا با هوایی اندوهناک گذشتهها را به یاد آورد و به داوری کارهایش بنشیند. «آوای ماه» در ۱۹۹۰ آخرین فیلم او بود که بر پایهها ی داوری منتقدان سوررئالترین فیلم او است که سرشار از یادمانهای غریب و پر اندوه و اندیشارهایی در انتهای زندگی است. فلینی در ۱۹۹۳ جایزه اسکار را برای دستاوردهای زندگی سینمایی اش دریافت نمود. ِدر پایان همانسال بر اثر ایست قلبی درگذشت.
سال | نام فیلم | عنوان ایتالیایی |
---|---|---|
۱۹۵۲ | شیخ سفید | Lo Sceicco Bianco |
۱۹۵۳ | ولگردها | I Vitelloni |
۱۹۵۴ | جاده | La strada |
۱۹۵۷ | شبهای کابیریا | Le Notti di Cabiria |
۱۹۶۰ | زندگی شیرین | La Dolce Vita |
۱۹۶۳ | هشت و نیم | ½۸ |
۱۹۶۵ | جولیتای ارواح | Giulietta a Degli Spiriti |
۱۹۶۹ | ساتیریکون فلینی | Fellini Satyricon |
۱۹۷۰ | دلقکها | I Clowns |
۱۹۷۳ | آمارکود | Amarcord |
۱۹۷۶ | کازانووای فلینی | Il Casanova di Federico Fellini |
۱۹۸۰ | شهر زنان | La città delle donne |
۱۹۸۴ | و کشتی به راهش ادامه میدهد | And the Ship Sails On |
۱۹۸۶ | جینجر و فرد | Ginger e Fred |
۱۹۸۷ | مصاحبه | Intervista |
۱۹۹۰ | آوای ماه | Voice of the Moon |